اسناد جنگی آمریکا
در افغانستان کدام حقایق را برملا میکنند؟
على جوادى

افشای گوشه ای از اسناد نظامی و طبقه بندی شده آمریکا توسط سایت ویکی لیکس با موجی از واکنش در سطح جهان مواجه شده است. سخنگوی دولت آمریکا این افشاگری را "یک اقدام جنایتکارانه" نامیده است. دولت پاکستان همکاری خود در سرپا نگهداشتن و تجهیز طالبان را انکار کرده است. رژیم آدمکشان اسلامی ایران دخالت خود در تسلیح و تعلیمات نظامی به نیروهای طالبان را انکار کرده است. از طرف دیگر سایت ویکی لیکس مدعی شده است که علاوه بر اسناد سری منتشر شده بیش از ١۵ هزار سند محرمانه دیگر در اختیار دارد. به مسائل متعددی در این زمینه باید پرداخت. مگر چه اتفاقی افتاده است؟ چرا ما شاهد واکنشهای هیستریک و عصبی نیروهای درگیر در این کشمکش هستیم؟ اهمیت این واقعه از جانب نیروهای درگیر و مشخصا هیات حاکمه آمریکا چیست؟

در لابلای اسناد افشاء شده
وزارت دفاع آمریکا اعلام کرده است که "ارزيابى خسارت‌های ناشى از انتشار هزاران سند سرّى درباره جنگ افغانستان توسط وب ‌سایت ویکی‌لیکس به هفته‌ها زمان نياز دارد"؟ هفته ها؟ چرا؟ مگر چه اطلاعاتی در این اسناد موجود است؟ چگونه یک سری اطلاعات "مرده" این چنین عظیم ترین سازمان نظامی جهان معاصر را به تکاپو انداخته است؟ این اسناد به کدام واقعیتهای ارتجاعی این جدال تروریستی اشاره دارد؟ کشتار مردم عادی و افزایش این کشتارها گوشه ای از اطلاعاتی است که در این اسناد نظامی و داخلی نیروهای آمریکا به آن اذعان شده است. سیاست ارتجاعی و وحشیانه "بگیر و بکش" بخش دیگری از اطلاعات درز شده در این اسناد است. ناتوانی ارتش آمریکا در "جلوگیری از حمایت پنهان نیروهای اطلاعات پاکستان (آی اس آی) به شبه نظامیان" طالبان واقعیت دیگر برملا شده در این اسناد است.

اما آیا روشن شدن این حقایق ساده یک جنگ تروریستی تمام عامل برآشفتگی این نیروهای متخاصم و آدمکش است؟ واقعیت را باید در فرای این واکنش های هیستریک و اولیه جستجو کرد. مساله این است: چه کسی نمیداند که جنگ در افغانستان جبهه ای از تقابل دو قطب تروریستی متخاصم در سطح جهان است که مدتهاست بشریت متمدن را در چنگال خود به اسارت گرفته اند و صدمات جبران ناپذیری بر پیکر جامعه بشری وارد آورده اند. فاجعه ١١ سپتامبر کلید این کشمکش و جنگ ارتجاعی را زد. این جنگی برای گسترش "دمکراسی"٬ با تعبیر عامیانه و رایج آن یعنی بالابردن حقوق مدنی و شهروندی در جامعه٬ نیست. این جنگی برای خلاصی مردم محروم و ستمدیده در افغانستان از شر اسلام و حکومت اسلامی نیست. این جنگی برای آزادی زن به اسارت گرفته شده در افغانستان از شر طالبان و اسلام نیست. و یا از طرف دیگر٬ این جنگی برای مقابله با سیاستهای قلدرمآبانه و امپریالیستی آمریکا و متحدین اش نیست. جنگی برای خلاصی بشریت از شر ژنرالهای دست به ماشه و آماده به شلیک انواع موشک و بمب نیست. نه! این جنگی بر سر قدرت سیاسی است. جنگی بر سر سهم خواهی از قدرت سیاسی در منطقه از یک طرف و از طرف دیگر تلاشی برای تحکیم و تقویت هژمونی آمریکا در سطح منطقه و در سطح جهان است. یک ذره آزادیخواهی و برابری طلبی در اهداف هیچکدام از طرفین تخاصم موجود نیست. هر چه هست ارتجاعی و ضد انسانی است. این جنگی است که قربانیانش مردم عادی اند. چه در افغانستان و چه در سطح منطقه. این جدالی است تروریستی از هر دو سو! کشتار مردم عادی و بیگناه مساله ای است که حتی اسناد نظامی و محرمانه افشاء شده این جریانات تروریستی به آن اذعان دارند.

بعلاوه نقش و ماهیت عملکرد دولت پاکستان و سازمان امنیت این کشور چندان پوشیده نیست. این حقیقت که طالبان یک جریان دست ساز سازمان امنیت پاکستان است٬ بر کسی پوشیده نیست. طالبان جریانی است که شکل گیری و تولدش را مدیون پاکستان است. بدون وجود کمکهای تسلیحاتی و امنیتی پاکستان جریان تا مغز استخوان ارتجاعی طالبان یک روز هم قابل دوام نیست. از طرف دیگر طالبان بزرگترین سازمان تولید مواد مخدر است. تریاک و هروئین یک منبع تامین مالی مهم برای این نیروی مرتجع است. سرپا نگهداشتن تولید مواد مخدر یک رکن مهم تامین مالی سازمان امنیت پاکستان است. اذعان اسناد سری نظامی آمریکا به این واقعیت ضربه معینی به تبلیغات عوامفریبانه دولت آمریکا در قبال متحدین منطقه ای اش است.

اما افشای کشتار عناصر بیگناه در جنگ تروریستها نه یک استثناء بلکه یک قاعده است. افشای اسنادی در این زمینه نباید قاعدتا حساسیت زیادی را بر انگیزد. این بیان علنی عملکرد هر روزه شان است. بعلاوه نقش و عملکرد سازمان امنیت پاکستان واقعیتی است که کتابها در باره آن به نگارش در آمده است. در زمره اخبار نیست. بخشی از حقایق دیرینه تاریخی است. نتیجتا علت را باید در جای دیگری جستجو کرد .

سوراخ در ماشین نظامی آمریکا
واقعیت این است که سازمان نظامی و جاسوسی آمریکا با یک سوراخ بزرگ در سیستم خود مواجه شده است. بخش قابل ملاحظه ای از اسناد محرمانه سازمان نظامی و امنیتی اش بر ملا شده است. تصویر قدر قدرتی و غیر قابل نفوذ بودن سیستم نظامی و امنیتی اش بار دیگر ضربه خورده است. آیا سازمانهای جاسوسی رقیب در این دستگاه رخنه کرده اند؟ کل سیستم جاسوسی اش برای یافتن افراد و یا شبکه مربوطه به حرکت افتاده است. باید منتظر دستگیری هایی در آینده نزدیک بود. اعلام سایت ویکی لیکس مبنی بر اینکه ١۵ هزار سند محرمانه دیگر در اختیار دارد نمک بر زخمی است که ایجاد شده است. اما حساسیت مساله در اینجاست که این سوارخ نه از جانب سازمانهای امنیتی "دشمن" بلکه از جانب نیروهای "خودی" و جناحهای رقیب در هیات حاکمه و دستگاه نظامی آمریکا ایجاد شده است. شاید همان جناحهایی که در مقابله با آن ناچار شدند فرمانده کل قوای نظامی آمریکا در افغانستان را برکنار کنند. بر ملا شدن این اسناد به این اعتبار نشانی از تعمیق شکافهای درونی هیات حاکمه آمریکا است. شکافهایی که به افشاگری از عملکرد جناح رقیب کار را به افشای اسناد محرمانه نظامی رسانده است.
 
بعلاوه عکس العمل این نیروها بیانگر واقعیتی در زمینه روش و سبک کار سازمانهای نظامی و دیپلماسی این کشورها است. مخفی و محرمانه بودن سیاستها و عملکرد نیروهای متفاوت این دستگاهها یک اصل "طلایی" آرایش هیات حاکمه این جوامع است. دیپلماسی سری و غیر پاسخگو یک رکن همیشگی کارکرد این سیستم ها است. هیچ درجه ای از پاسخگویی و اعلام رسمی و علنی حقایق نظامی جایی در این دستگاه ندارد. اکثریت تصمیمات نظامی و استراتژیک توسط محافل غیر انتخابی و غیر پاسخگو و حتی خارج از کنترل مجامع انتخابی این دستگاه اتخاذ میشود.
 
ناکامی های سیاست جنگی آمریکا در افغانستان
این سوراخ در عین حال نشانه هایی از ناکامی استراتژی و سیاست جنگی آمریکا در افغانستان را برملا کرده است. آمریکا در دوران اوباما سیاست متفاوتی را در مقایسه با سیاست نئوکانسروتیوها در پیشبرد جنگ علیه تروریسم اسلامی اتخاذ کرد. سیاستی که پایه آن بخش بخش کردن کل جنبش اسلام سیاسی و مقابله با یک بخش آن در درجه اول و مماشات و تلاش برای خنثی کردن بخش دیگر آن بود. هیات حاکمه آمریکا تحت رهبری اوباما بر خلاف دوران جورج بوش سیاست خود را بر این ارزیابی استوار کردند که چنانچه بتوانند شاخه القاعده اسلام سیاسی و طالبان را زیر ضرب قرار دهند و تمام قوای نظامی خود را در درجه اول بر این بخش متمرکز کنند میتوانند به موفقیت های نظامی قابل ملاحظه ای دست پیدا کنند و این پیروزی را سکویی برای جبران شکست سیاست خود در عراق تبدیل کنند. اما این سیاست از قرار از دو زاویه با شکست مواجه شده است. یکی در مقابله با هدف مستقیم خود یعنی طالبان و القاعده و از طرف دیگر در خنثی کردن شاخه اصلی و تعیین کننده اسلام سیاسی یعنی رژیم اسلامی و متحدین اش. اسناد افشاء شده بر هر دو واقعیت انگشت میگذارند. همچنین رقابتها و دعواهای جناحهای رقیب در اسلام سیاسی مانع آن نبود که بطور مثال رژیم اسلامی به تعلیم و تسلیح نیروهای نظامی طالبان نپردازد و یا به نیروهای القاعده پناهگاه و امکانات عملیاتی ندهد.
 
اما ناکامی و شکست سیاست جنگی آمریکا در افغانستان بار دیگر بیانگر این واقعیت است که تروریسم اسلامی را نمیتوان با نیروی نظامی و اسلحه در هم کوبید. باید ریشه های آن را نابود کرد. باید مساله فلسطین را حل کرد. باید کشور مستقل فلسطینی را برسمیت شناخت. باید تهاجم همه جانبه به مردم ستمدیده فلسطین را متوقف کرد. باید زمینه های تغذیه اسلام سیاسی را خشک کرد. باید ستون فقرات آن را در هم شکست. باید رژیم اسلامی در ایران را بزیر کشید. و این نه کار جریانات تروریسم دولتی رقیب بلکه کار بشریت متمدن و مردم آزادیخواه و جنبشهای سوسیالیستی در ایران و منطقه خاورمیانه است. کار جنبش کمونیسم کارگری است . *